| |
یادم نمیره که بهت گفتم به خون ما تشنه ای
گفتی نه بابا . ولی به وجودتون تشنه ایم ...
یادم نمیره گفتی چقدر قربون صدقه برم ؟
گفتم همین توام قربون صدقه میری ! گفتی آخه دست و بالم بسته است
یادم نمیره گفتی همش یه ...... داریما
یادم نمیره که گفتی یه خانم ماه هست !
یادم نمیره که گفتم باید دقت کنم چی بگم که بعدن مثه " دوطرفه " دست نگیری
گفتی مگه بد میشه ما ذوق کنیم !؟ گفتم آره خیلی !
یادم نمیره که گفتم الهی بمیرم راحت بشی
گفتی دیگه نبینم از اینحرفا بزنیا خودت میدونی جدی بهت گفتم
یادم نمیره که گفتی آره دل شما که آرومه
گفتم مگه دل شما نا آرومه !؟ گفتی معلوم نیس ؟
یادم نمیره که گفتی ....خانم خیلی برام سخته که شما ازم ناراحت باشین
یادم نمیره که گفتی .... خودش میدونه که پیش ما عزیزه !
یادم نمیره که گفتم باید بگم بقیه دخترا چطورین تا قدر منو بدونی
گفتی مگه نمیدونم !؟
یادم نمیره که گفتی چیزی لازم نداری ؟
گفتم تن سالم و دله خوش شما . گفتی ممنووووووون
اینا همش ذره هایی هست که از علاقه ما چکیده !
من که خیلی جلوی خودمو گرفتم ! تو رو نمیدونم
مشخصه همین ها رو هم به سختی میگی
یک سال از پیشنهادت میگذره
فقط یکبار دیدمت
به نظرم اصلا قیافه نداشتی !
توی این مدت هم زیاد بهت بی اعتنایی کردم
و حقیقتا سرد بودم
فقط بخاطر اینکه آدم خوبی بودی ردت نکردم
وگرنه حس خاصی بهت نداشتم
اما الان ...
یه مدته حس می کنم دلم بندت شده
خودت میگی سفت بودم و نتونستی دلم رو تکون بدی !
ولی باید اعتراف کنم که بلاخره تونستی
هرچند تا حالا چیزی بهت نگفتم از ته دلم .
ولی متاسفانه بهت علاقه مند شدم !!
دوستت دارم ...
باز من اومدم اینجا ، تنها جایی که فعلا کسی سراغی ازش نداره
یعنی امیدوارم نداشته باشه !
داره یه اتفاقاتی میوفته ، شایدم افتاده !!!!
نمی دونم دارم درست حس می کنم یا اشتباه ولی یه توهماتی هست !
چیزی که " هرگز " فکرشم نمی کردم ، البته بازم به خودم میگم :
این فقط یه حسه ، ساده لوحانه برداشت نکن .
موضوع را مطرح کردم با یه نفر ، گفت اشتباه نمی کنی فقط کمی صبر کن !
وای ! از باور نکردنی ترین اتفاقات عمرم میشه اگر رخ بده ...
من فقط منتظرم ببینم این حسم درسته ... !
| |
| |
|